از خواب پاشدم دیدم کسی خونه نیست.
زنگ زدم به مامانم می بینم صدای جیغ و داد و سوت میاد. میگم: کجایین؟
مامانم با خوشحالی: ما اومدیم شهر بازی، تو مگه باهامون نیستی؟


این جوکی که گذاشتم واسه منم اتفاق افتاده

 اغا قرار بود واسه عید98 بریم کفش بخریم .اماده و خوشحال اومدم برم سوار ماشین بشم که بریم (همراه پدرو مادرم اونا تو ماشین منتظرم بودن)

اغا رفتم در سمت چپ عقب ماشینو باز کردم دیدم خاکیه درو بستم برم اون سمت بشینم دیدم ای دل غافلگازو گرفتنو رفتن !!منو گذاشتن رفتن!!فک کردن نشسم تو ماشین !!من به این گندگیو فک کردن نشسم !!

من دقیقا تو حالت پوکر فیس داشتم ماشینی که ازم دور میشدو نگاه میکردم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها